غزل
حمید واحدی
نگاه کرده ام از روزن شکیبایی
تمام عمر به راهت، چه وقت می آیی؟
به جاده ها چه غریبانه چشم دوخته ام
ز پشت پنجره های غریب تنهایی
تمام پنجره ها بی تو مات مانده بیا
بیا که با تو شود کوچه ها تماشایی
بگو که سمت نگاهت کدام آفاق است
تو، ای که سمت نگاه تمام دل هایی
کجاست زورق چشمت که لنگر اندازد
کنار ساحل این چشم های دریایی
نیامدی و ز اندوه غربتت خون شد
دل تمامی آلاله های صحرایی
به لحظه لحظه این روزهای یلدایی
دلم گواهی آن می دهد که می آیی.